بیاید ی اعترافی بکنیم؛

از اینکه،تمام قبلاهارو مرور کنم و از تمام گناهام و  کارای بدی که انجام دادم شرمگین بشم و خجالت زده،متنفرم

این یک اعترافه،گشتن تو گذشته ای که دیگه وجود نداره برای آزار دادن روح و روانم،یک کار روتین و معمولی شده که کم کم تمام وجود و تخیل منو میجَوهِ.

بخام،بشینم و به اشتباهاتم فکر کنم کار سختیه جوری که وقتی میگم من خودمو اصلاح میکنم دیگه فلان کارو انجام نمیدم،دروِغ میگم و ممکنه باز اون اشتباهو تکرار کنم‌.اعتراف به تکرار اشتباهات.

بشینم یه جا و خیال کنم که من، نمیتونم همیشه خوب باشم،و همه رو راضی نگه دارم و من اعتقاد دارم تمام خیالای دنیا ی روز واقعی میشین

پس روزی میرسه فقط به خوشحالی خودم فکر کنم،این نهایت خودخواهی نیستا،این تمام‌زندگیه.

اعتراف میکنم دوست دارم از خوشحال کردن دیگران لذت ببرم،ولی نمیتونم اونی‌که میخان باشم،به اندازه ی کافی زیبا،به اندازه ی کافی باهوش، به اندازه ی کافی خفن،به اندازه ی کافی ایده آل،من فقط میتونم به اندازه ی کافی مهربان باشم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها